بخشی از سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان خودی و ناخودی در گفتههای عرفا
با مروری بر علت فلسفی منت پذیری از دیگران و تعریف احسان ، صداقت و تواضع در فلسفه اخلاق.
یکی از غزلیات کلیات شمس، خیلی مناسب با این مطالب است و حاصلش این است که تا با خودی و خودت را خود حساب می کنی و فکر می کنی همه اینها را از خودت داری بدان که دائما ضربه می خوری و از اینجا و آنجای عالم لطمه می خوری اما اگر روزی اعتراف کردی که ای خدا، هستی، طبیعت یا هرچه دیگر، تو به من داده ای، من هم اصال استحقاق آن را نداشته ام. علت این را هم که چرا مرا انتخاب کرده ای نمی دانم، می توانستی فرد دیگری را انتخاب کنی و این مواهب را به او بدهی. مولوی می گوید اگر این بی خودی را داشته باشی می بینی که همه چیز در عالم به سود تو تمام می شود اما اگر با خود شدی و گفتی منم می بینی که دائم سیلی میخوری تا زمانی که متوجه شوی که هیچ چیز مال خودت نبوده است. آن غزل در نسخه تصیحیح فروزانفر غزل ۳۲۳ است:
آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت/ وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت
آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشهای/ وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت
آن نفسی که باخودی بسته ابر غصهای/ وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت
آن نفسی که باخودی یار کناره میکند/ وان نفسی که بیخودی باده یار آیدت
آن نفسی که باخودی همچو خزان فسردهای/ وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت
جمله بیقراریت از طلب قرار تست/ طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت
جمله ناگوارشت از طلب گوارش است/ ترک گوارش ار کنی جمله گوار آیدت
جمله بیمرادیت از طلب مراد تست/ ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت
عاشق جور یار شو عاشق مهر یار نی/ تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت
خسرو شرق شمس دین از تبریز چون رسد/ از مه و از ستارهها واهلل عار آیدت
از دل این تفکر اخالق عرفانی مبتنی می شود بر سه اصل که هر سه اصل از دل همان چهار گزاره ای که به آنها اشاره شد بیرون می آید و کل اخالق هم ذیل این سه اصل مندرج است:
۱- صداقت
۲- تواضع
۳- احسان
تمام فضایل یا مصادیق این سه اصل اند یا از ازدواج دو اصل از این سه اصل پدید می آیند و تمام رذایل هم یا فرزندان نقیض این سه تا هستند یا از ازدواج نقیض این سه اصل پدید می آیند. یعنی اگر تو اهل صداقت، تواضع و احسان باشی هر رفتار و خوی اخالقی مثبتی را واجد می شوی. برعکس، اگر به جای صداقت اهل تزویر، ریا، دو و چند چهرگی باشی، به جای تواضع اهل تکبر، تفرعن، عجب و تبختر باشی و به جای احسان هم اهل اسائه و بد کردن در حق دیگران و کل هستی باشی آنگاه تمام بدی ها چه در رفتار اخلاقی و چه در خوی های اخالقی از دل آن سه بیرون می آید. منتها با توجه به معانی دقیقی که عارفان در طول تاریح به این سه تا داده اند یعنی معانی عرفی آنها را تراش داده اند و تدقیق کرده اند. مختصر اینکه منظورشان از صداقت این است که پنج ساحت وجود تو (باورها، احساسات و عواطف و هیجانات، خواسته ها، گفتار، کردار) کاملا بر هم منطبق باشد. در معنای عرفی به معنای انطباق چهارمی (گفتار) است با اولی (باور).
اگر حرفی که می زنم با عقیده ام منطبق باشد صادق هستم. ولی در کلام عرفا برای تحقق صدق هر کدام از ساحت های وجودی ما با چهار ساحت دیگر باید انطباق داشته باشد؛ بنابراین صدق بیست مصداق پیدا می کند. تواضع در این معنا یعنی در خوبی هایی که هستی به تو داده است خود را دیگر ی فرض کنی. یعنی شادی من زمانی که مثال برنده جایزه نوبل می شوم به اندازه شادی ام باشد زمانی که یکی از دوستانم برنده جایزه نوبل می شود. اگر بتوانم چنین باشد آنگاه توانسته ام در خوبی ها خودم را دیگری فرض کنم. از مکتشف شدن فرزند خودم به همان اندازه در من تغییر حال ایجاد شود که از مکتشف شدن فرزند دوستم در من تغییر حال ایجاد می شود. به تعبیر دیگر در خوبی ها، نقاط مثبت زندگی و نعمت هایی که به تو داده شده است بتوانی خودت را دیگری فرض کنی یعنی از داشتن یک نعمت همان حس را داشته باشی که دیگری داشته باشد.
در این صورت تو متواضع هستی. یعنی اگر بیست کتاب و پنجاه مقاله در مجالت علمی و پژوهشی از شما منتشر شد خوشحالی تان به اندازه زمانی باشد که از دوستتان این آثار منتشر شده باشد آنگاه شما متواضع هستید چون در خوبی ها خودتان را دیگری فرض کرده اید. معنای احسان هم عکس این معناست در بدی ها. احسان یعنی در بدی ها، نقاط ضعف زندگی و در نقمت های زندگی دیگری را خودم فرض کنم. از زخم شدن دست شما به اندازه زخم شدن دست خودم به عجله بیفتم برای رساندنتان به درمانگاه. در این صورت توانسته اید در نقمت ها دیگری را خودتان فرض کنید. اگر هنگام شکستن پای بچه شما دقیقا عین زمانی که پای بچه خودم شکسته باشد به وسواس و دقت نظر برای پیدا کردن بهترین دکتر جراح افتادم آنگاه در نقمت ها شما را خودم فرض کرده ام. پس تواضع یعنی در خوبی ها خود را دیگری فرض کردن و احسان یعنی در بدی ها دیگری را خود فرض کردن. از کتک خوردن بچه شما و تجاوز به ناموس شما همان اندازه برنجم و ناراحت شوم که از کتک خوردن بچه خودم و تجاوز به ناموس خودم، این یعنی احسان. عرفا می گفتند با داشتن این سه اصل با این سه تعریف، که بسیار با تعاریف عرفی آنها متفاوت است، همه فضایل به سمت انسان سرزیر می کند. هر سه اینها حاصل این باور است که هیچ یک از خوبی ها از آن من و از سر استحقاق من و هیچ کدام از بدی های دیگری هم نتیجه عدم استحقاق او نیست.
در این سخنرانی اشاره ای به داستان موسی و قارون میشود و استدلالات او مورد بررسی قرار می گیرد.
بهمن ۱۳۹۳
https://3danet.ir/%D8%AE%D9%88%D8%AF%DB%8C-%D9%88-%D9%86%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%AF%DB%8C-%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%A7-%D9%85%D9%84%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%86/