پیروز نهاوندی : فرزند راستین ایران، انتقام گیرنده قادسیه
حمایت اختیاری از دیپ پادکست:
https://www.youtube.com/channel/UCXpLBBvO1JRm4S1_eBa6Zcw/join
لینک کانال دیپ استوریز:
https://www.youtube.com/c/deepstories
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Instagram: Https://www.instagram.com/deep.podcast
Telegram Channel: Https://www.telegram.me/deeppodcast
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیروز نهاوندی یک سرباز، آهنگر، نجار و طراح آسیاب بادی بود و از نام او مشخص است که اصلتا اهل شهر باستانی نهاوند بوده. بعد از سقوط ایرانشهر به دست خلافت راشدین، پیروز نهاوندی دستگیر میشود و به عنوان برده مورد استفاده اعراب قرار میگیرد
در اواخر حکومت ساسانیان زمزمه هایی مبنی بر حمله اعراب به ایران به گوش میرسید. حکومت ساسانیان در اوج ضعف بود و باید خودش رو برای یک جنگ هم آماده میکرد. یکی از سربازان سپاه ساسانی، جوانی بود به اسمِ (پیروز نهاوندی)اطلاعات دقیقی از روزهای آغازین پیروز نهاوندی در اختیار نداریم، اما گفته میشه یا متولد نهاوند در نزدیکی همدان بود و یا متولد کاشان. اما از نامش میشه فهمید که اصالتا اهل نهاوند بود
پیروز نهاوندی در دوران جوانی یک آهنگر بود و دستی هم در طراحی آسیابهای بادی داشت. جنگ که شروع شد پیروز نهاوندی هم به سپاه ساسانیان پیوست و دلاورانه جنگید. اما در نهایت سپاه ساسانیان شکست خوردند و اعراب بر ایران مسلط شدند. سقوط ساسانیان نقطه پایانی بود بر هزار سال تمدن بی مانند و بی نظیر ایرانی که با مادها آغاز شد، با هخامنشیان به اوج رسید ، با اشکانیان متحول شد و با ساسانیان تثبیت شد. با پایان یافتن دوران درخشان ایرانشهر، برگ جدیدی از تاریخ ایران آغاز شد. در این دوران اعرب که بر ایران تسلط پیدا کرده بودند شروع به قتل و غرت و تخریب آثار گذشتگان کردند
بعد هم دوره آزار و اذیت مردمان ایران آغاز شد و تعداد زیادی از ایرانیان به اسارت و بردگی درآمدند. دوران بردگی یکی از تلخ ترین دوران در تاریخ ایران است. و چارهای هم نبود جز اینکه مردم ایران به این شرایط جدید خو بگیرند. یکی از تلخترین اتفاقاتی که افتاد، بردگی زنان و کودکان بود. کودکانی که تا چند سال قبل در مدارس ساسانی در حا تحصیل بودند تبدیل به بردگان شدند و به خانه اعراب میرفتند و در این منازل شروع به کار میکردندو زنهای ایرانی هم بین نیروهای فاتح تقسیم شده بودند. تمامی این اتفاقات باعث شده بود که غرور مردان به جوش بیاد
پیروز نهاوندی که در سپاه شکست خورده ساسانیان شمشیر میزد، در نهایت به اسارت قوای عرب درآمد
این اولین باری نبود که پیروز نهاوندی به اسارت در میآمد. پیروز نهاوندی مرد جنگجویی بود و هر زمان که سپاه ساسانی به جنگ میرفت پیروز نهاوندی هم یکی از سربازان سپاه بود. در جنگی که ساسانیان با رومیان داشتند، پیروز هم شرکت کرد و در این جنگ به اسارت گرفته شد. برای همین در مورد دین و آیین پیروز نهاوندی دو نظریه وجود داره عدهای اعتقاد دارند زمانیکه در اسارت رومیان بود از دین زرتشتی به دین مسیحیت روی آورد. اما یک عده میگن هیچگاه دینش رو تغییر نداد و تا پایان زرتشتی باقی ماند.
پیروز به اسارت درآمد تعداد زیادی از اسیران رو به حجاز میفرستادند در خانه خلافای حجاز مشغول به کار بشوند، اما عمر بن خَطاب اجازه ورود اسرای ایرانی به مدینه را نمیداد. پیروز نهاوندی به حجاز فرستادند و به خدمت فردی درآمد به اسمِ (مُغیرة بن شُعبهِ) در حجاز کینه بسیار زیادی از خلفای راشدین به دل گرفت. او رفتار زشت و ناپسند با زنان و کوکان ایرانی رو میدید. در نوشته ها آمده است که روزی به دوستان خود گفت: عمر با این کارها جگر مرا آتش زد
مَغیرت بن شعبه اسم پیروز نهاوندی رو ابو لولو گذاشت. دلیلش هم بر میگشت به خانواده پیروز نهاوندی، پیروز صاحب دختری بود به اسمِ (مروارید) کلمه مروارید در عربی به معنای (لو لو) به همین دلیل در حجاز بهش میگفتند (ابو لولو) یا پدر مروارید اینکه چه طور پیروز نهاوندی به دربار خلیفه عمر بن خَطاب راه پیدا کرد دو نظریه وجود داره
نظریه اول: عمر بن خطاب از استعداد و هنر پیروز آگاهی پیدا کرد و به درخواست عمر، پیروز به خدمت عمر درآمد و در ادامه رابطه خوبی بینشون شکل گرفت و پیروز تونسته بود اعتماد عمر رو به خودش جلب کنه. حتی به پیروز نهاوندی درآمدی اختصاص داده بود که در میان بردگان همتا نداشت
اما نظریه دوم که بسیار واقعی تر به نظر میرسه این رو میگه: مُغَیرت بن شعبه، برای اینکه خودش رو به عمر بن خَطاب نزدیک تر کنه. پیروز رو به عمر پیشکش کرد. عمر در ابتدا نپذیرفت چون اعتقاد داشت مجوسان نباید پا به شهر مدینه بگذارند. اما با پیشنهادات اغوا کننده مغَیرت بن شعبه در نهایت پیروز به خدمت عمر درآمد. از این طریق مغیرت بن شعبه خودش رو به عمر نزدیکتر کرد. پیروز در مدینه توانست برای خودش کسب و کاری به هم بزند و از طریق نقاشی و بنایی درآمدی حاصل کند اما بخشی از درآمد را ناچار بود به مغیرة بن شعبه بده و بخش بیشتری رو هم به عنوان خراج باید به عمر میداد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
دو قرن سکوت - عبدالحسین زرین کوب