MENU

Fun & Interesting

حکمت به چه معناست؟ مصطفی ملکیان

شرح آرزومندی 13,421 lượt xem 5 years ago
Video Not Working? Fix It Now

سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان حکمت

وقتی گفته می شود که بودا و کنفوسیوس و لائوتسه حکیم هستند، منظور چیست؟
حکمت در زبان فارسی به فرزانگی و دانایی ترجمه می شود که فرزانگی متعارف تر است.
حکیم دو ویژگی دارد:
۱) آنچه را که باید برای گذران یک زندگی مطلوب دانست، می داند.
۲) به مقتضای دانسته های خود عمل می کند.
مجموع این دو ویژگی است که اگر در فردی محقق شود، او حکیم است. لذا حکیم کسی است که دانسته های مورد نیاز برای یک زندگی مطلوب را می داند و به این دانسته ها عمل می کند.
با این تعریف، مشخص می شود که دانستن خیلی چیزها برای گذراندن یک زندگی مطلوب لازم نیست. وقتی گفته می شود که سقراط حکیم است، به این معنی نیست که سقراط فیزیک و ریاضی می داند. بدون این دو هم می توان زندگی مطلوب داشت.
اگر در زندگی فرزانگان دقت شود، مشخص است که آنان بسیاری چیزها را نمی دانستند و این بدین معنی است که بسیاری از امور دانستنی وجود دارند که اگر آن ها را ندانیم، کُمِیتمان در زندگی لنگ نمی شود.
پرسشی که اکنون مطرح می شود این است که زندگی مطلوب چیست؟

زندگی مطلوب را با سه ویژگی مشخص می کنند. چه در دوران باستان و چه در فلسفه معاصر و خصوصا بعد از جنگ جهانی دوم، این سه ویژگی در تعیین زندگی مطلوب مطرح بوده است.
در پاسخ به این پرسش که زندگی مطلوب چیست؟، ممکن است به تعداد آدمها جواب گوناگون وجود داشته باشد. اما برای محک زدن پاسخ ها، هر کسی باید به شهودات خود رجوع کند. شهود یعنی دانشی که انسان فارغ از قیل و قال های مدرسه و تاریخ و فرهنگ و سنت تربیتی دارا می باشد. بنابراین، هر فرد باید جوابی را که می شنود، با شهودات خود بسنجد و ببیند که آیا این زندگی مطلوب، برای او واقعا مطلوب است یا خیر. به عبارتی بحث استدلالی نیست و شهودی است.
زندگی ای مطلوب است که:
۱)خوب باشد
۲)خوش باشد
۳)معنا دار باشد
زندگیِ خوبِ خوشِ معنار، زندگی مطلوب است.
خوب بودن و خوش بودن و معنادار بودن، سه چیز غیر از یکدیگر است و زندگی ای مطلوب است که هر سه ویژگی را داشته باشد.
زندگی خوب، یعنی زندگی ای که فرد به مطلوب های اخلاقی دسترسی پیدا کرده است. زندگی خوب یعنی زندگی اخلاقی. وقتی فردی زندگی خوبی دارد، یعنی او به مطلوب های اخلاقی دست پیدا کرده است. یعنی به جای تکبر، تواضع دارد و یا به جای تزویر و ریا، صداقت دارد و یا به جای آزار دیگران، به آن ها نیکی می کند. پس شرط اول زندگی، زندگی اخلاقی است.
افلاطون نخستین کسی است که زندگی اخلاقی را، زندگی خوب نامید. او گفت که هرکس که اخلاقی زندگی می کند، عاشق خوبی شده است که اخلاقی زندگی می کند. افلاطون صورت و ایده و مثالی به نام خوبی قائل بود و می گفت که کسانی که اخلاقی زندگی می کنند، عاشق این خوبی شده اند.
زندگی مطلوب، باید خوش هم باشد. زندگی خوش یعنی به دست آوردن مطلوب های روانشناختی. مطلوب روانی یعنی شخص آرامش داشته باشد، شاد باشد، امید داشته باشد، رضایت باطن داشته باشد(به تعبیر حضرت عیسی با خود در آشتی باشد). انسان می خواهد که به جای دلهره و اضطراب و استرس، آرامش داشته باشد.
همچنین زندگی مطلوب، زندگی معناداری هم باید باشد. ممکن است شخصی زندگی خوب و خوشی داشته باشد، اما زندگی در نظر او بی معنا است. برای او، زندگی به زیستن اش نمی ارزد. اگر زندگی بی معنا باشد، مطلوب هم نیست.
اکثر کسانی که زندگی آن ها بی معنا است، خود کشی نمی کنند که این اجتناب از خودکشی علت های مختلفی دارد که از جمله ی آن ها ترس از خودکشی و فکر به وابستگان و احتمال آبروریزی است.
اغلب انسان ها، زندگی شان به زیستن نمی ارزد اما عمدتا به دلایل سه گانه ی فوق است که خودکشی نمی کنند.
آلبرت کامو می گوید بزرگترین مسئله فلسفه، خودکشی است. و در ادامه توضیح می دهد که فلسفه باید بتواند به انسان ها نشان دهد که زندگی معنا دار است و اگر این کار از فلسفه بر نیاید، فلسفه به درد نمی خورد.
به طور خلاصه، اگر فرد بخواهد حکیمانه زندگی کند باید اخلاقی باشد و برای اینکه اخلاقی باشد باید استقلال داشته باشد و برای اینکه استقلال داشته باشد، اولین شرط این است که درآمد داشته باشد و برای کسب این درآمد، باید شغلی داشته باشد و برای اینکه از پس شغل خود بر بیاید و نقض اخلاق نکند، باید در شغل و حرفه ی خود متخصص باشد.

سخنرانی حکمت
مصطفی ملکیان
مشهد ، سال ۱۳۸۸

Comment