چنان شنودم که مردی به سحرگاه به تاریکی از خانه بیرون آمد، تا به گرمابه رود؛ در راه دوستی از آن خویش بدید. گفت: موافقت کنی با من تا به گرمابه رویم؟ دوست گفت: تا بهدر گرمابه با تو همراهی کنم، لیکن در گرمابه نتوانم آمد، که شغلی دارم. تا به نزدیک گرمابه با وی برفت، بسر دو راهی رسیدند و این دوست پیش از آنک دوست را خبر دهد بازگشت و بهراهی دیگر برفت؛ اتفاق را طراری از پس این مرد همیآمد، تا به گرمابه رود، به طراری خویش؛ از قضا این مرد بازنگریست طرار را دید و هنوز تاریک بود، پنداشت که آن دوست اوست، صد دینار در آستین داشت، بر دستارچه بسته از آستین بیرون کرد و بدان طرار داد و گفت: ای برادر، این امانت است، بگیر تا من از گرمابه برآیم به من بازدهی. طرار زر از وی بستاند و هم آنجا مقام کرد، تا وی از گرمابه آمد روشن شده بود، جامه پوشید و راست برفت، طرار او را بازخواند و گفت: ای جوانمرد، زر خویش بازستان و پس برو، که امروز من از شغل خویش بازماندم از جهت امانت تو، مرد گفت: این امانت چیست و تو چه بودی؟ طرار گفت: من مردی طرارم و تو این زر به من دادی تا از گرمابه برآیی، مرد گفت: اگر طراری چرا زر من نبردی؟ طرار گفت: اگر به صناعت خویش بردمی اگر این هزار دینار بودی نه اندیشیدمی از تو و یک جو باز ندادمی، ولیکن تو به زینهار به من سپردی و در جوانمردی نباشد که به زینهار به من آمدی، من بر تو ناجوانمردی کردمی شرط مروّت نبودی.
===================================
برای ثبت نام در دورههای مختلف ادبی و هنری میتوانید به صفحه اینستاگرام
موسسه فرهنگی بامداد آفرینش هنر (زیر نظر استاد رشید کاکاوند) مراجعه نموده یا با شماره ۰۹۹۲۴۰۴۰۷۳۷ ارتباط برقرار کنید.
https://www.instagram.com/bamdad_honar/
===================================