MENU

Fun & Interesting

حکایت های طنز گداخان و سلطان - این داستان سمبل و امید به مردانگی

Video Not Working? Fix It Now

داستان های گداخان و سلطان هم طنز است و هم سفری به زمان های قدیم داستان یک گدا و یک سلطان که سرنوشت آنها را به هم رساند و این شد که این دویار شدند بلاجویان زندگی !!! در این قسمت از داستان های طنز گداخان و سلطان ، روزی از روزها سلطان به اتفاق سنبل به بازارر رفتند چون اون روز چهارشنبه بازار بود و از جون آدمیزاد تا چاقوی عزرائیل درآن یافت میشد از قضا در ان بازار چشمان سنبل به مغازه ی افتاد که همه چی میفروخت و سنبل دربار که از این نعمت بی بهره بود غرق در رویای آن شد و خربازی های سلطان و سنبل و گداخان قصه ی ما شروع شد شنیدن این حکایت زیبای قدیمی و خنده دار رو به همه ی دوستان شدیدا توصیه میکنم با احترام نویسنده داستان های سلطان و گداخان 📌 دیگر داستان های طنز و خنده دار گداخان و سلطان را از دست ندین !!!🤣👇 📽️ داستان های طنز گداخان و سلطان - وقتی سه ابله چابلوسی می کنند! https://youtu.be/KwNV7nXOCk0 داستان طنز حاکم در اسارت دزدان - داستان خنده دار گداخان و سلطان - بمب خنده! https://youtu.be/s0X-sfcBoqo تماشای تمام داستان ها به صورت یکجا در پلی لیست https://www.youtube.com/playlist?list=PL2TzFlMdW9bAJqlsrpRO2cjWlPGk3grV7 گداخان داستان گداخان گداخان و سلطان سلطان و گداخان قصه های گداخان داستان های گداخان حکایت های گداخان قصه های سلطان و گداخان حکایت های گداخان و سلطان داستان های طنز گداخان و سلطان #گداخان #داستان_طنز_گداخان #گداخان_سلطان #داستان_طنز #حکایت_طنز

Comment