روح تمام شهیدان حادثه بندر عباس شاد🖤
تو این ویدیو نشستیم پای حرفای دایی علی؛ یه مرد واقعی، یه راننده با سابقه که عمری تو جادهها گذرونده، هزار جور سختی دیده، هزار خاطره شنیدنی داره، و از اون آدماییه که وقتی شروع میکنه به تعریف کردن، دلت نمیخواد حتی یه لحظه قطعش کنی. این ویدیو برای اوناییه که دوست دارن بدونن واقعاً زندگی یه راننده کامیون چجوریه، نه اون چیزی که تو فیلمها نشون میدن یا توی داستانا مینویسن، بلکه واقعیت خالص.
دایی علی از اون آدمای باصفاست که حرفاش از ته دل میاد. نه چیزی رو قشنگتر از واقعیت نشون میده، نه گلایه الکی میکنه. با هم رفتیم سراغ خاطرات قدیمش، از اون روزایی گفت که با یه کامیون قدیمی، بدون کولر، بدون GPS، فقط با یه نقشه کاغذی و کلی تجربه، بار میبرده از یه سر کشور به اون سر دیگه. گفت از شبایی که تو برف و کولاک مونده، از صبحایی که با صدای موتور بیدار شده، از خستگیهایی که هیچکس جز خودش نفهمید، از دلتنگی برای خونواده، برای خونه، برای یه غذای گرم.
تعریف کرد از رانندههایی که تو جاده بهش کمک کردن، از آدمایی که وسط هیچی اومدن جلو و یه لقمه نون تعارف کردن. از تصادفای ترسناک گفت، از خطرایی که یه لحظه حواسپرتی میتونه به بار بیاره، از دلشکستگی وقتی بارو میرسونی اما کسی قدردون نیست. اما با همه اینا، وقتی از عشق به کارش میگفت، یه برق خاصی تو چشماش بود. معلوم بود که با همه سختیها، هنوز دلش با جادهست.
یه جای ویدیو شروع کردیم به حرف زدن درباره اون روزایی که رانندگی با کامیون فقط یه شغل نبود، یه جور سبک زندگی بود. گفت اون وقتا رفاقت بین رانندهها یه چیز دیگه بود، اگه یکی تو جاده گیر میکرد، همه وایمیستادن کمکش کنن. حالا همه سرشون تو کار خودشونه، ولی اون حس همدلی هنوز یه جاهایی پیدا میشه.
اگه شما هم مثل من از اونایی هستین که دوست دارین پای حرفای آدمای واقعی بشینید، کسایی که بیریا حرف میزنن، که تجربه دارن و دل صاف دارن، این ویدیو رو باید ببینین. این یه گفتگو معمولی نیست. این یه سفره، یه سفر به دل جادههای ایران، با یه راهنمای کاربلد به اسم دایی علی.
ما نه خواستیم ادا دربیاریم، نه چیزی رو بزک کنیم. نشستیم و فقط گوش کردیم. چون بعضی وقتا شنیدن، خودش یه کار مهمه. تو این ویدیو کلی چیز یاد میگیریم. نه فقط درباره شغل رانندگی، بلکه درباره صبوری، درباره قناعت، درباره اینکه چجوری میشه با سختترین شرایط ساخت، بدون اینکه تلخ بشی یا دست از خوبی برداری.
دایی علی از اون آدماییه که میتونه بهت یاد بده چجوری با لبخند از دل مشکلات رد شی. ازش پرسیدم که اگه برگرده به عقب، بازم همین مسیر رو انتخاب میکنه یا نه؟ جوابش خیلی ساده و بامعنی بود: “آره، بازم میرم تو جاده… جاده یه جوری آدمو صدا میزنه که نمیتونی بیخیالش شی.”
این جملهاش هنوز تو ذهنمه. واقعاً بعضی آدما انگار ساخته شدن برای یه مسیر خاص، و دایی علی همونیه که انگار با بوی گازوئیل و صدای موتور و چشم دوختن به افق بزرگ شده.
اگه تا حالا فقط از دور به زندگی رانندهها نگاه کردین، این ویدیو فرصتیه که یه بار از نزدیک لمسش کنین. اگه خودتون رانندهاید یا تو خونوادتون کسی هست که این شغل رو داره، مطمئناً این حرفا براتون آشنا و دوستداشتنی خواهد بود.
آخرش هم یه چیزی بگم، این ویدیو فقط درباره سختیها نیست؛ درباره امیدم هست. درباره مرداییه که با همه خستگی، هنوز با یه جمله قشنگ، با یه شوخی ساده، با یه فنجون چای تو استکان کمرباریک، حال آدمو خوب میکنن. دایی علی دقیقاً همون آدمه.
دمتون گرم که اینجا هستین، اگه خوشتون اومد حتماً برامون کامنت بذارین، چون خیلی دوست داریم بدونیم نظر شما درباره این جور گفتگوها چیه. اگه کسیو میشناسین که داستان جالبی برای تعریف کردن داره، به ما معرفی کنین. ما با جون و دل پای صحبت هر کسی میشینیم که حرفی برای گفتن داره.
پس اینم از ویدیوی امروز؛ یه گفتگوی دلی، ساده، واقعی، با یه مرد بزرگ به اسم دایی علی.