MENU

Fun & Interesting

مادرشوهرم رفت زیارت ومن هرروز به پدرشوهرم سرمیزدم اما اون هرروز نگاههاش به من عجیب ترمیشد / #داستان

کافه داستان واقعی 3,884 lượt xem 1 week ago
Video Not Working? Fix It Now

مادرشوهرم رفت زیارت ومن هرروز به پدرشوهرم سرمیزدم اما اون هرروز نگاههاش به من عجیب ترمیشد / #داستان

شوهرم به بهانه دلسوزی هرپنجشنبه دخترعموی بیوه م رومیبرد قبرستون بعد ازمدتی شکم دخترعموم بالا اومد
شوهرم ازهمون اول خاله زنک بود اما منِ خنگ نمیفهمیدم مدام تو جمع خانوما شوخی میکرد و با همه بگو بخند راه مینداخت اولش میگفتم خوش به حالم که اینقد شوهر پایه ایی دارم اما بعد از مدتی مردای فامیل بهش تیکه مینداختن .هر جا یه خانوم یه مشکلی براش پیش میومد اول از همه اونجا حاضر بود کم کم بهش شک کردم تا اینکه دختر عموم با شوهرش تو جاده تصادف کردن و شوهرش فوت کرد. شوهرم هر روز دور از چشم من بهش سر میزد و از عیادت میکرد . بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شد هم دست بردار نشد و هر پنجشنبه اون و میبرد قبرستون . تا اینکه شکم دختر عموم بالا اومد .....

#داستان
#رمان
#رمان_صوتی
#داستان_واقعی
#پادکست

مجبور شدم داخل جعبه اتوبوس به راننده ....https://youtu.be/zMYUeW3brOM

صاحبخونه ک... کاملا بزرگی داشت میگفت تحمل کن تا حسابت صاف بشه :https://youtu.be/1FhnuKnKbNw

جلوی پای مادر دوستم ترمز زدم که سلام کنم ولی اون نشناخت و گفت شبی پونصد :https://youtu.be/TXzGJUwoPn4

رمان صوتی عاشقانه بدون سانسور
داستان انگیزشی
پادکست انگیزشی
داستان خیانت
رمان کوتاه
پادکست فارسی
داستان واقعی جدید
داستان واقعی عشقی
داستانهای واقعی
ولاگ

عزیزای دلم اگه از این داستان خوشتون اومد لطفا با یه قلب قرمز بهم بگید که بدونم . دوستون دارم

Comment