مادرم با وجود پدرم عاشق شدتا اینکه یه روز خواهرم غیبش زد

خواستگار نداشتیم وتو محله به بد نامی معروف بودیم تا اینکه توی یه پارتی رابطه ی بدی رو تجربه کردم

داستان واقعی : حقایق‌ عجیب درباره عروس هایی که طلاهای سنگین و تاج دارن ...#داستان #dastanland

سرگذشت افتخار۱ : تو زیرزمین صدای آه و ناله میومد با دیدن نامادریم تو ...#پادکست #داستان

داستان ارسالی : همسرم برگشت و رازی رو گفت که ..../ پادکست داستان زندگی

داستان واقعی:به تنهایی معلمی بودم که.... #رادیو داستان #داستان_واقعی پادکست

داستان عاشقانه:داستان ارسالی...وقتی حاجی رو میدیدم غش میکردم تا اینکه...

داستان واقعی:داستان ارسالی..بی نهایت قشنگه هیچوقت از یادتون نمیره😊❤️ #داستان_واقعی #پادکست #داستان

می‌خواستم شوهرم مثل دامادمون باشه اون تو تصادف مرد وقتی عکس دامادمو بعنوان خواستگارم دیدم وحشت کردم

صداي ساز ودهل عروسي عشقم داشت ديوونم ميكرد تا اينكه با مرگ مادرم 🥹

برای مهاجرت کاری کردم که…#داستان_واقعی #رادیو_داستان #پادکست

دخترم میگفت وقتی خونه نیستی بابا یه کارای عجیبی میکنه من میترسم

روز عروسيم مادرشوهرم بهم گفت هر*ز*ه چون رابطه

داستان عاشقانه:داستان ارسالی...با شنیدنش واقعا برق از سرتون میپره اینقدر که جذابه...#داستان_عاشقانه

داستان واقعی : بینهایت قشنگه و پرعبرت 🫠❤️ #podcast #sarnevesht_to

داستان واقعی:داستان ارسالی... سر سفره عقد مادرشوهرم دم گوشم زمزمه کرد.‌#داستان_واقعی #پادکست #داستان

نشون كرده ي منو تو سربازي به عقد مرد ديگه اي دراوردن كه از من پولدار تر بود منم شب عروسيشون

داستان ارسالی : آدرس مسافرم دقیقا آدرس خونه خودم از شنیدنش این سرنوشت شو. که میشی./ پادکست قصه زندگی

شوهرم يكسال بعد از ازدواجمون غيب شد تا اينكه اونو حين رابطه با كسي ديدم كه باور نميكردم

دلم شوهرم میخواست برای همین میرفتم سرخیابون و مردا رو

پنهانی ودور از چشم مادرم با دوست پسرم .. بر قرار کردمو شب نامزدی متوجه شدم...