MENU

Fun & Interesting

روزگار غریب | احمد شاملو

Video Not Working? Fix It Now

آن‌که می‌گوید دوستت می‌دارم خنـیـاگر غمگینی‌ست که آوازش را از دست داده است ای کاش عشق را زبان سخن بود هزار کاکلی شاد در چشمان توست هزار قناری خاموش در گلوی من عشق را ای کاش زبان سخن بود آن‌که می‌گوید دوستت می‌دارم دل انده‌گین شبی ست که مهتابش را می‌جوید ای کاش عشق را زبان سخن بود هزار آفتاب خندان در خرام توست هزار ستاره‌ گریان در تمنای من عشق را ای کاش زبان سخن بود ------------------------------------------ دهانت را می‌بویند مبادا كه گفته باشی دوستت می‌دارم دلت را می‌بویند روزگار غریبی‌ست نازنین و عشق را كنار تیرك راه بند تازیانه می‌زنند عشق را در پستوی خانه نهان باید كرد در این بن بست كج و پیچ سرما آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند به اندیشیدن خطر مكن روزگار غریبی‌ست نازنین آن كه بر در می‌كوبد شباهنگام به كشتن چراغ آمده است نور را در پستوی خانه نهان باید كرد آنك قصابانند بر گذرگاه‌ها مستقر با كنده و ساتوری خون‌آلود روزگار غریبی‌ست نازنین و تبسم را بر لب‌ها جراحی می‌كنند و ترانه را بر دهان شوق را در پستوی خانه نهان باید كرد كباب قناری بر آتش سوسن و یاس روزگار غریبی‌ست نازنین ابلیسِ پیروزمست سور عزای ما را بر سفره نشسته است خدا را در پستوی خانه نهان باید كرد ===================================

Comment