آنکه میگوید دوستت میدارم
خنـیـاگر غمگینیست
که آوازش را از دست داده است
ای کاش عشق را
زبان سخن بود
هزار کاکلی شاد
در چشمان توست
هزار قناری خاموش
در گلوی من
عشق را
ای کاش زبان سخن بود
آنکه میگوید دوستت میدارم
دل اندهگین شبی ست
که مهتابش را میجوید
ای کاش عشق را
زبان سخن بود
هزار آفتاب خندان در خرام توست
هزار ستاره گریان
در تمنای من
عشق را
ای کاش زبان سخن بود
------------------------------------------
دهانت را میبویند
مبادا كه گفته باشی دوستت میدارم
دلت را میبویند
روزگار غریبیست نازنین
و عشق را
كنار تیرك راه بند
تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید كرد
در این بن بست كج و پیچ سرما
آتش را
به سوخت بار سرود و شعر
فروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مكن
روزگار غریبیست نازنین
آن كه بر در میكوبد شباهنگام
به كشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید كرد
آنك قصابانند
بر گذرگاهها مستقر
با كنده و ساتوری خونآلود
روزگار غریبیست نازنین
و تبسم را بر لبها جراحی میكنند
و ترانه را بر دهان
شوق را در پستوی خانه نهان باید كرد
كباب قناری
بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبیست نازنین
ابلیسِ پیروزمست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید كرد
===================================