چنان در دستگاه عالم امکان بعیدم من
که چون «من» از میان برخاست، دیدم ناپدیدم من
به قیمت پیش مردم بیشمارم، پیش خود هیچم
طلای شرمگین بر جلد قرآن مجیدم من
سرم در ابر، پایم در زمین؛ کوه دماوندم
دعای بیکسانم، از اجابت ناامیدم من
نوید شادیام یا پیکِ مرگم؟! تا چه دریابی
به گوشِ گوسفندان چون اذانِ صبح عیدم من
نه در ایمان تمامم میتوانی یافت نی در کفر
شراب صاف را مانندهام؛ پاک پلیدم من
نمیدانم چه خواهی یافت؛ یا گنج است یا مار است
توقع بیش از این از من نکن، تنها کلیدم من...
#حسین_جنتی
#یخن #کتاب_یخن
#شعرخوانی #دکلمه_شعر #دکلمه #شعر_معاصر #غزل_معاصر #غزل_فارسی
#ادب_جو