MENU

Fun & Interesting

یک شاخه گل 313 افشاری

Mehrdad Alavi 1,177 lượt xem 2 years ago
Video Not Working? Fix It Now

یک شاخه گل 313 افشاری

شرح متن برنامه:
این برنامه باهمکاری الهه وجلیل شهناز تنظیم گردیده. آهنگ درافشاری ازعارف .شعرترانه ازبهادریگانه . بقیّه اشعار ازشمس مغربی شاعرقرن هشتم. گوینده آذرپژوهش
تنظیم : جواد معروفی

گوینده: آذرپژوهش
هرسوکه دویدیم همه سوی تودیدیم
هرجا که رسیدیم سَرکوی تودیدیم
هرقبله که بگزید دل ازبَهرعبادت
آن قبلۀ دل را خَم ابروی تو دیدیم

شمس مغربی - غزل



گوینده: آذرپژوهش :
هرسوکه دویدیم همه سوی تودیدیم
هرجا که رسیدیم سَرکوی تودیدیم
هرقبله که بگزید دل ازبَهرعبادت
آن قبلۀ دل را خَم ابروی تو دیدیم
روی همه خوبان جهان بَهر تماشا
دیدیم ولی آینۀ روی تو دیدیم
سَرحلقۀ رندان خرابات جهان را
اندرشکم حلقۀ گیسوی تو دیدیم

شمس مغربی - غزل


گوینده: آذرپژوهش
سَرحلقۀ رندان خرابات جهان را
اندرشکم حلقۀ گیسوی تو دیدیم

شمس مغربی - غزل

گوینده: آذرپژوهش

این بیان موزون عرفانی و شیوا به یقین ازدل سوخته ای برخاسته که چنین خوش بردلهای آکنده از صفا می نشیند آری به هرسو که بنگریم و بشتابیم به سوی اوست و به هرکجا که رسیم سَرکوی او رنگ گُل ازاو بوی خوش ازاو لطف از او خوبی و زیبایی ازاو


روی همه خوبان جهان بَهر تماشا
دیدیم ولی آینۀ روی تو دیدیم
شمس مغربی - غزل


گوینده: آذرپژوهش

سراینده که نامش محمد شیرین است و متخلص به مغربی به شمس مغربی مشهوراست برخی هم محمد مغربیش می نامند شمس مغربی ازعارفان قرن هشتم است و زادگاهش نائین غزلها و ترجیعات شمس مغربی مشحون ازنکات عرفانی وحق جویی و حق پرستی است

ازجنبش این دریا هرموج که برخیزد
بَر وادی جان آید برساحل دل ریزد
دل را همه جان سازد جان را همه دل
وانگه جان و دل جانان را با یکدگرآمیزد
چون مغربی آن کس کو پروردۀ این دریاست
از بَحر نیاندیشد وزموج نپرهیزد

شمس مغربی - غزل

چنان مستم چنان مستم چنان مست
که نَه پا دانم ازسَر نَه سَر از دست
جزآن کس را که مست ازجان اویم
ندانم درجهان هرگزکسی هست

شمس مغربی - رباعی


خواننده ترانه: الهه

هردل که بینی مانند ما نیست
اهل وفا نیست درد آشنا نیست
کاردل مجنون ما دراین جهان جزبا خدا نیست
درنالۀ نِی درچهرۀ عشق در ساغر مِی
هرجا که دل رو می کند جزنقش او درچشم ما نیست
مانند مجنون دَردش نُهان بود
افتان وخیزان
همراه من درکوه و صحرا دربه درغیرازصبا نیست
همراه من درکوه و صحرا دربه درغیرازصبا نیست
گه درخروشد گاهی خموشد
درسینۀ اهل صفا جزبینوایی همنوا نیست
دیوانۀ عشقم بی باده مستم
دیوانۀ عشقم بی باده مستم
چون لاله ازغم درخون نشستم
همدرد من دردشت غم جزلالۀ داغ آشنا نیست
همدرد من دردشت غم جزلالۀ داغ آشنانیست

ترانه سرا: بهادر یگانه

Comment