مثل همیشه، روز دوم سفر چون دیگه کار سرپناه و جمع آوری هیزم و ... تموم شده، زمان لذت بردن از سفر و تلاش برای کسب تجربه های جدیده.
.
یکی از جذابیت های این سبک سفر برای من همینه.
همین رو به رو شدن با چالش های مختلف و تلاش برای رفع کردن اونها.
حس یادگرفتن بعد از چیره شدن بر هر چالش رو واقعا نمیشه با هیچ چیزی عوض کرد.
حس ساختن، یادگرفتن، شکست خوردن و ادامه دادن.
.
چالش آتش که تو روز و شب قبل داشتیم، تو روز دوم تونستیم حل کنیم و دلیلش رو هم متوجه شدیم.
دلیل اصلی این بود که آتش شب اول اونقدر داغ نبود که بتونه کنده ها رو کامل بسوزونه و بخاطر همین کنده ها نیمه سوز بودن و دود می کردن.
از طرف دیگه، چادر مجید مسیر جریان باد رو بسته بود و باد از روی چادر عبور می کرد و یه مقداری نامنظم دود رو جابجا میکرد که این باعث شده بود که دود بیاد توی تارپ.
.
اما همین سختی که شب قبل کشیدیم، باعث شد که اینرو یاد بگیریم و هیچ وقت از یادمون نره.
اتفاقی که هیچ وقت بصورت تئوری امکان نداشت که یادمون بمونه، تا وقتی که تجربه اش کردیم.
.
اون خرچنگم که نگم براتووون
.
بعدا خیلی حیفم اومد که دوربین رو زود برداشتم.