عمری خیال بستم...مرحوم صوفی غلام نبی عشقری..DR- Ahmad Shaam
عمری خیال بستم...مرحوم صوفی غلام نبی عشقری..
عمرِ خيال بستم، يار آشنائيت را
آخر به خاک بردم، داغِ جدايت را
سرخاکِ راه کردم، دل پايمالِ نازت
ای بی وفا ندانی، قدرِ فدائيت را
بردی دل از برِ من، پامال ناز کردی
ای دلربا بنازم اين دلربائيت را
کاکل ربوده ايمان، چشمِ تو جان و دل را
ديگر چه آرم آخر، من رونمائيت را
خوش آن شبی که جانا، در خوابِ ناز باشی
برچشمِ خود بمالم، پای حنائيت را
داغِ شبِ حنايت، ناسور گشته در دل
زانرو که من نديدم، ايام شاهيت را
شمشاد قامتان را، بسيار سير کردم
در سرو هم نديدم، جانا رسائيت را
ای شاه خوبرويان، حاکم شدی مبارک
شکر خدا که ديدم، فرمانروايت را
ای رشکِ ماه کنعان، بودی اسيرِ زندان
شکر ِخدا که ديدم، روز رهائيت را
بيخانمان نمودی، بيچاره عشقری را
ديدم ای جفا جو، خيلی کمائيت را