حکایتی از دفتر سوم مثنوی معنوی
00:00 مقدمه
02:20 آن شغالی رفت اندر خُم رنگ / اندر آن خُم کرد یک ساعت درنگ
03:42 پس بر آمد پوستش رنگین شده / که منم طاووس علیین شده
04:20 پشم رنگین رونق خوش یافته / آفتاب آن رنگها بر تافته
04:49 دید خود را سبز و سرخ و فور و زرد / خویشتن را بر شغالان عرضه کرد
05:34 جمله گفتند ای شغالک حال چیست / که تو را در سر نشاطی ملتویست
06:23 از نشاط از ما کرانه کردهای / این تکبر از کجا آوردهای
07:03 یک شغالی پیش او شد کای فلان / شید کردی یا شدی از خوشدلان
07:51 شید کردی تا به منبر بر جهی / تا ز لاف این خلق را حسرت دهی
09:48 بس بکوشیدی ندیدی گرمیی / پس ز شید آوردهای بیشرمیی
10:24 گرمی آن اولیا و انبیاست / باز بیشرمی پناه هر دغاست
12:02 که التفات خلق سوی خود کشند / که خوشیم و از درون بس ناخوشند
14:34 و آن شغال رنگرنگ آمد نهفت / بر بناگوش ملامتگر بگفت
15:40 بنگر آخر در من و در رنگ من / یک صنم چون من ندارد خود شمن
18:08 چون گلستان گشتهام صد رنگ و خوش / مر مرا سجده کن از من سر مکش
19:16 کر و فر و آب و تاب و رنگ بین / فخر دنیا خوان مرا و رکن دین
19:50 مظهر لطف خدایی گشتهام / لوح شرح کبریایی گشتهام
20:17 ای شغالان هین مخوانیدم شغال / کی شغالی را بود چندین جمال
20:43 آن شغالان آمدند آنجا به جمع / هممچو پروانه به گرداگرد شمع
21:10 پس چه خوانیمت بگو ای جوهری / گفت طاوس نر چون مشتری
22:29 پس بگفتندش که طاوسان جان / جلوهها دارند اندر گلستان
22:48 تو چنان جلوه کنی گفتا که نی / بادیه نارفته چون گویم منی
23:59 بانگ طاووسان کنی گفتا که لا / پس نهای طاووس خواجه بوالعلا
24:57 خلعت طاووس آید ز آسمان / کی رسی از رنگ و دعویها بدان